امروز رفتم خونه مامان اكرم نيني نازم

آخه بابايي رفته بود مراسم سالگرد عمه ليلا و نميخواست من تنها بمونم و صبح كه صبحانه خورديم رفتيم خونه مامان اكرم. تازه از خواب بيدار شده بودن و جاي شما خالي مراسم آش پزون و سبزي خورد كني داشتيم قربونش برم بابا محسن رفت برامون اسفناج و سبزي آش دوغ گرفت تا شما مثل ملوان زبل يا شايد زن ملوان زبل قوي بشي و زود بزرگ بشي عشقم الهي قربونش برم نشست همه سبزي ها را هم خودش پاك كرد و تحويل مامان اكرم داد و مامان اكرم جون همه را شست و اسفناج ها را پخت و يه آش ماستي خوشمزه برا ناهار خورديم البته آبگوشت هم داشتيم ولي من كه ديگه ميدوني عاشق آش ماستي ام تا بعد از ظهر شد و دلمون براي يلدا  تنگ شد و منتظر شديم تا بابا امير بياد و بريم يلدا خوري و شب بعد شام رفتيم خونه مامان بزرگ يلدا خانوم تا ببينيمش قربونش بره عمه داره بزرگ ميشه الهي عمه قربونش بره

 من يكم بغلش كردم و راه بردمش تا اينكه صداش دراومد و شير ميخوامش شروع شد قربونش برم همش در حال شير خوردنه الهي عمه زود بزرگ بشي و خانوم و همبازيهاي خوبي براي هم باشيد

البته هنوز به دايي احسان نگفتيم كه دايي شده ها گفتيم بريم دكتر مطمئن بشيم بعد ميگيم

بعدش هم ساعتهاي يازده بود كه راه افتاديم اومديم خونه و خوشحال از اينكه به علت آلودگي هوا شنبه هم تعطيل شده هووووووووووووووووووورا