ني ني نازني ني ناز، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

نی نی ناز هدیه الهی

سیسمونی

  سلام پسر قشنگم ماهان زندگیم الهی قربون اون تکونات بشه مامان که عاشقشونم ولی نمیدونم چرا هر وقت میخوام کسی را متوجه تکونات کنم تو دیگه تکون نمیخوری! خیلی زرنگی فکر مامان را میخونی ؟ یه خبر مهم برات دارم گل پسرم  بالاخره سرویس خوابت را انتخاب کردیم و آوردیم وای نمیدونی چقدر قشنگه ، ولی همون بهتر که شما فعلا ندونی که یه وقت هوایی نشی زود بیای! همون چیزی شد که دوست داشتیم یه ماشین فراری قرمز! وای نمیدونی چقدر اتاقت شیک شده مامان جونی شبیه پیست رالی شده ماشینت پمپ بنزین هم داره تازه ریموت هم داره که باهاش قام قام کنی عزیزم دست بابا محسن و مامان اکرم خیلی خیلی درد نکنه که دیگه برای شما سنگ تم...
28 خرداد 1392

بابا جون روزت مبارک

سلام ماهان کوچولوی ما     اسمت را دوست داری پسرم من و بابایی که خیلی دوسش داریم و چند روزی که شما را به این اسم صدا میکنیم و امیدوارم مثل یک ماه تابان باشی و به زندگی من و بابایی روشنایی و برکت بدی ببخشید که مامانی خیلی وقت اینجا را به روز نکرده آخه عزیزم به خاطر شما مامانی دیگه خونه نشین شده و از اول خرداد دیگه سرکار نمیرم البته از این بابت هم خوشحالم هم ناراحت خوشحالم از بابت اینکه میتونم بیشتر به خودم و شما برسم و آرامش بیشتری دارم و ناراحتم به خاطر اینکه سالها بود که به سرکار رفتن و مستقل بودن عادت کرده بودم و حالا باید خودم را جور دیگه ای سرگرم کنم. بگذریم عزیزم مهم اینه که از این به بعد کار و وظ...
12 خرداد 1392

دلتنگي هاي مادرانه

سلام عشقم خوبی کوچولوی دوست داشتنی من مامانی بعضی وقتها اینقدر دلم برات تنگ میشه که به جای تو لباسها و عروسکها و حتی بابایی را اینقدر تو بغلم  فشار میدم که نگو!   دلم برای دیدن روی ماه تو برای بوی شیر دادنت برای بوسیدنت برای بازی کردن با تو برای دیدن تو توی اون لباسهای خوشگل حتی بعضی وقتها تو رو تو ذهنم تصور میکنم که سوارماشینت شدی و داری قام قام از این سر خونه تا اون سرش میری   خلاصه مامانی دلم برات خیلی تنگه خدا کنه این روزا تند تند بگذره و من زنده باشم و و ببینم که تو در آغوشم به خواب رفتی فرشته آسمونی من   الان هم که از دیروز تکونا...
12 ارديبهشت 1392

ولادت حضرت زهرا و روز مادر به همه مامانهاي گل و خودم مبارک!!!

به دنیا آمدم تنها، با ترس و گریان که در آن لحظه تو مرا در آغوش گرفتی .... تنهایی، ترس و غصه همه برایم در آغوشت بی معنی شد. در ناتوانی و ضعف تمام بودم که به من جان دادی و عصاره وجودت را به من اهدا کردی .... به هر بهانه به من گفتی "عاشقم هستی" ولی من اینقدر درگیر بزرگ شدنم بودم که یادم رفت محبتت را پاسخ دهم و اما تو بی دریغ به من عشق ورزیدی .... من رشد کردم و بزرگ شدم به حدی که می خواهم موجود دیگری را به این دنیا بیاورم و جای تو را بگیرم ... اما نه ... تو یکی بودی و هستی تو "مادر" من هستی و بی نظیری.... روزت مبارک ای فرشته مهربان که تنها در این روز یادم می افتد چقدر عاشقتم و بودنت چقدر به زندگیم ارزش می د...
11 ارديبهشت 1392

گل پسر 230 گرم و 17 سانتي من

عشق مامان شنبه 24 فروردين رفتيم سونو گرافي نرگس تا دكتر سلامت شما و وضعيت من را چك بكنه خدا را شكر گفت مسئله خاصي نيست و گفت كه بايد استراحت كني تا جفتت بره بالا   تازه هر دفعه كه ما شما را ديديم دستت به دهنت بوده و سخت مشغول خوردن بودي انگار اين پوزيشن را خيلي دوست داري آره عسلم؟   تازه دكتر گفت كه شما گل پسر هستي و ما كه مطمئن بوديم مطمئن تر شديم و گفت كه شما در 18 هفتگي حدود 230 گرم وزن و 17 سانت قدت هست الهي قربون اون قد و بالات برم ماماني بوس براي عشق مامان و بابا   ...
27 فروردين 1392

اولين حركت نيني ناز

سلام به روي ماهت عشق مامان حسابي دلتنگت شدم كوچولوي من   گاهي وقتها تصور ميكنم كه از شهريور ماه ايشالا تو توي خونه ما هستي و با خنده هاي شيرينت و گاهي وقتها با گريه هات كه ايشالا زياد هم نيست شور و شوق زندگي و حس تازه شدن را براي ما به ارمغان مياري   نازنينم خيلي دوست داريم و بي صبرانه منتظر ديدن روي ماهت هستيم عسل نبات مامان چهارشنبه 21 فروردين ماه 92 يه اتفاق خوب افتاد و شما حضور خودت را به صورت دو تا ضربه نسبتا محكم به من نشون دادي   ما از هركي شنيده بوديم ميگفت اولاش مثل نبض زدن حس ميكني ولي ما كه به صورت دو تا ضربه محكم حس كرديم!!! خدا به داد مامان برسه!!! ...
27 فروردين 1392

عيد همه مبارك

    سلام به روي ماه عشق مامان گل- پسر -من قند -عسل -من خوشگل- من نازدار -من اين آخرين سروده من در وصف شماست نازدار من   حال پسمل طلاي ما چطوره؟ عيدت مبارك اولين عيد دو نفر و نصفي ما هم مبارك! بالاخره سال 1392 رسيد و بهترين لحظه هاي خوب خدا در انتظار من و بابا امير جون هست.   لحظه حضور شما در بين جمع خانه ما طبق معمول مامان تا آخرين لحظه سر كار بود و با كلي خواهش روز آخر كاري را مرخصي گرفتم و با بابا امير جون كلي خونه تكوني كرديم شايد باورت نشه ولي هيچ سالي اينطوري خونه را نتكونده بوديم ولي امسال من به اتفاق قند عسلم كه ...
17 فروردين 1392

غربالگری سه ماهه اول

    سلام به روي ماهت نفس مامان ببخشيد دير اومدم وبلاگت رو آپديت كنم واقعا شرمنده ، آخه ماماني الان آخر سال و سر مامان تو شركت خيلي شلوغ و وقت نميكنم بيام ديگه شما به گلي خودت ببخش حالا برات تعريف ميكنم كه تو اين مدت چه كار كرديم. دوشنبه هفته پيش 14 اسفند  يعني در 12 هفته و شش روزگي رفتيم غربالگري سه ماهه اول موسسه نسل اميد و از مامان سارا خون گرفتن براي آزمايش و بعدش هم كلي معطل شديم تا سونو انجام شه . نفس مامان از ساعت 12 تا 4 ما تو نوبت سونو بوديم البته وسطش رفتيم به اتفاق بابا امير تو گاندي پيتزا خورديم  نگران نباش سالم بود ماماني من كه چيز بد نميخورم پيتزا...
22 اسفند 1391