ني ني نازني ني ناز، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

نی نی ناز هدیه الهی

عيد همه مبارك

1392/1/17 11:06
148 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

سلام به روي ماه عشق مامان

گل- پسر -من

قند -عسل -من

خوشگل- من

نازدار -من

اين آخرين سروده من در وصف شماست نازدار من

 

حال پسمل طلاي ما چطوره؟

عيدت مبارك

اولين عيد دو نفر و نصفي ما هم مبارك!

بالاخره سال 1392 رسيد و بهترين لحظه هاي خوب خدا در انتظار من و بابا امير جون هست.

 

لحظه حضور شما در بين جمع خانه ما

طبق معمول مامان تا آخرين لحظه سر كار بود و با كلي خواهش روز آخر كاري را مرخصي گرفتم و با بابا امير جون كلي خونه تكوني كرديم

شايد باورت نشه ولي هيچ سالي اينطوري خونه را نتكونده بوديم ولي امسال من به اتفاق قند عسلم كه مثل يه مررررررررررد پشت مامانش بود و بابا امير كه انصافا دستش درد نكنه خونه را براي سال نو حسابي تميز و بهاري كرديم و تا نيم ساعت مونده به سال تحويل همه كارهامون را بالاخره تموم كرديم و يه سفره  هفت سين خيلي قشنگ به اتفاق بابا امير و شما انداختيم  

و...

 

ساعت 2.31 دقيقه بعد از ظهر سال 1392 خورشيدي تحويل شد و من و بابا امير با هم كلي دعا كرديم و از خداي مهربون خواستيم كه امسال را هم بهترين سال زندگي ما قرار بده

و هديه الهي اش را خوب محافظت كنيم و لايق اين محبت خدا باشيم و براي سلامتي مامان و بابا ها دعا كرديم و از خداي مهربون خواستم كه كمكمون كنه بتونيم گوشه اي از محبت ها و زحمتهايي كه مامان اكرم و بابا محسن جون برامون ميكشن جبران كنيم و از ما راضي باشند و هميشه در سلامتي و شادي باشند

نفس مامان براي تو يه عالمه با بابا امير جون دعا كرديم كه اول از همه سالم باشي و دوم هم عاقبت به خير بشي ، آخه من اعتقاد دارم توي اين عاقبت بخيري همه چيز نهفته هست و اين دعا كاملترين دعايي كه ميتونم در حقت بكنم

خلاصه بعد سال تحويل به بزرگترها زنگ زديم و سال نو را تبريك گفتيم وبه اتفاق بابا امير جون رفتيم خونه مامان اكرم و بابا محسن و يلدا جون عمه هم به اتفاق مامان و باباش اومدن اونجا .

تازه من كلي عيدي هم گرفتم كه بابا امير مثل هميشه شرمندمون كرد و يه سرويس طلا سفيد براي ماماني خريد كه خيلي دوسش دارم .

 

 

 

خلاصه روز 5 عيد من كه دلم حسابي مسافرت ميخواست همه را راهي كرديم به سمت شمال

 

و تا 9 عيد در سفر بوديم .شما هم حسابي آب و هوا عوض كردي و از آلودگي تهران فرار كردي عشق مامان

13 به در هم طبق معمول هر سال رفتيم پارك آبشار ولي چون مامان ديگه خسته ميشد بعد از ظهر رفتيم و آش رشته كه مامان اكرم جون پخته بود را خورديم و سبزه گره زديم و عكس گرفتيم و اومديم خونه

 

 

الان هم ماماني اومده سر كار و شما هم ديگه حسابي بزرگ شدي و گهگداري با فشارهايي كه به كمر و پهلو هاي من مياري به من و بابا امير يادآوري ميكني كه حواستون به منم باشه!

عشق من ما همه حواسمون به شماست خيالت راحت لازم نيست اينقدر با فشارات اظهار وجود كني!!!

 

 

راستي 14 فروردين هم رفتيم نسل اميد و غربالگري سه ماهه دوم را انجام داديم چند روز ديگه هم براي سونو ميريم كه روي ماه شما را ما ببينيم و دكتر هم چكاب بكنه

فصل گل و شاپركه

عيد همه مباركه

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نرگس مامان باران
27 فروردین 92 18:05
سلام عزیزم
دخمل من باران مظفری تو جشنواره عکس آتلیه سها شرکت کرده ممنون میشم اگه به وبلاگمون بیایی و به لینک مستقیم آتلیه بروید و امتیاز 5 رو بهش بدید
خیلی وقتتون رو نمیگیره با تشکر




خدا حفظش كنه خيلي دختر نازي داري
من 5 امتياز بهش دادم اميدوارم برنده بشه