ني ني نازني ني ناز، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

نی نی ناز هدیه الهی

دست نوشته هاي یک نی نی

  شروع تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کرم و فعلا برای مسکن رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه !!!!!!!!!   اظهار وجود هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد. زندان گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!! ...
7 بهمن 1391

اولین دیدار

سلام به روی ماهت نی نی نازم دیروز اولین دیدار من و بابا امیر با شما گل دختر یا شایدم گل پسر بود الهی قربون اون قد ٩.٧١ میلیمتریت برم من که از دیروز ما رو عاشق خودش کرده قشنگ مامان دیروز رفتیم سونو گرافی نرگس تا صدای قلب کوچولوت را بشنویم و جون بگیریم تالاپ تولوپ تالاپ تولوپ .... قربون صدات برم عزیزم                از خدا خواستم تا مهربونترین قلب دنیا را برای تو بزاره و همیشه و تا ابد من و بابا امیر را با صدای قلب قشنگ تو زنده نگه داره. شاید بهترین لحظه عمرمون را عزیزم تجربه کردیم لحظه ای که هیچوقت برامون تکرار نمیشه عزیزم نمیدونی وقتی دکتر داشت تو رو ت...
5 بهمن 1391

امروز رفتم خونه مامان اكرم نيني نازم

آخه بابايي رفته بود مراسم سالگرد عمه ليلا و نميخواست من تنها بمونم و صبح كه صبحانه خورديم رفتيم خونه مامان اكرم. تازه از خواب بيدار شده بودن و جاي شما خالي مراسم آش پزون و سبزي خورد كني داشتيم قربونش برم بابا محسن رفت برامون اسفناج و سبزي آش دوغ گرفت تا شما مثل ملوان زبل يا شايد زن ملوان زبل قوي بشي و زود بزرگ بشي عشقم الهي قربونش برم نشست همه سبزي ها را هم خودش پاك كرد و تحويل مامان اكرم داد و مامان اكرم جون همه را شست و اسفناج ها را پخت و يه آش ماستي خوشمزه برا ناهار خورديم البته آبگوشت هم داشتيم ولي من كه ديگه ميدوني عاشق آش ماستي ام تا بعد از ظهر شد و دلمون براي يلدا  تنگ شد و منتظر شديم تا بابا امير بياد و بريم يلدا خوري و شب بعد ...
2 بهمن 1391

شيطونك مامان

سلام مامانی من خوبی عشقم تازگیها شیطون شدی یهو تو دل مامان آب بازی راه میندازی و دل من آشوب میشه قربونت برم من آب بازی کن عزیزم کیف کن این روزها زود تموم میشه و دیگه هم برنمیگرده عزیزم پس تا میتونی خوش باش و مستاجر خوبی هم باش مامانی تا منم صاحبخونه خوبی برات باشم عزیزم الهی زود تو دل مامان بزرگ بشی و همه اوضاع بر وفق مرادت باشه عزیزم. مامانی یه خبر خوبم برات دارم اونم اینکه از پا قدم شما ما بالاخره ماشین دار شدیم. با بابایی و بابا محسن رفتیم و پراید صفر نوک مدادی اکلیلی خوشگل خریدیم و بابایی برای اولین بار سوار ماشین خودش شد و قام قام کرد البته با حضور بابا محسن تا ریزه کاری ها را یاد بابا امیر بده...
2 بهمن 1391

سورپرايز شدن بابا امير

ماماني اگه بدوني چي شد يادته بهت گفتم ميخوام بابايي را سورپرايز كنم حالا گوش كن ببين چي شد: وقتي فهميدم تو تو دل كوچولوي من هستي  بعد از اينكه سجده شكر گذاشتم و از خدا بابت اين هديه الهي كه تو باشي تشكر كردم پا شدم و شروع به خونه تميز كردن كردم و نقشه ميكشيدم كه چطوري به بابا جوني بگم و عكس العملش را ببينم خلاصه ماماني بعد از كلي فكر كردن تصميم گرفتم كه صبح كه از خواب پاشدم و. بابايي فكر ميكنه كه من ميخوام برم سر كار دوربين را مخفي كنم و بيدارش كنم و بگم پاشو يه اتفاقي افتاده بعد كه با نگراني پاشد بهش بگم كه تو بهترين باباي دنيا شدي عشقم!!!!!!! اما ميدوني چي شد ماماني اين من بودم كه سورپرايز شدم باورت ميشه&nbs...
2 بهمن 1391

خدا را شکر

   تا عشق آمد دردم  آسان شد     خدا را شکر   مادرشدم او پاره ی  جان شد      خدارا شکر    شوق شنیدن ریخت ،حتی گریه اش در من   لبخند زدو جانم غزلخوان شد       خداراشکر   من باغبان ِ تازه  کاری بودم  امّــــا او   یک غنچه ی زیبا وخندان  شد      خداراشکر   اوآمدو باران ِ رحمت با خودش آورد   گلخانه ی ماهم  گلستان  شد     خداراشکر   سنگ ِ صبورم ،نورِ چشمم ، میوه ی قلبم &nb...
2 بهمن 1391