ني ني نازني ني ناز، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

نی نی ناز هدیه الهی

من یک مادرم، با افتخار!

*** گاهی پیش می آید در یک مهمانی دوستانه، وقتی یک خانم مجرد یا متاهل که هنوز صاحب فرزند نشده است و شاید هم بچه را مانع پیشرفت های علمی و کاری اش می داند، از یک دوست بچه دار می پرسد که این روزها چه می کنی؟ او سری به علامت تاسف تکان می دهد و می گوید: «فقط بچه داری!» و بقیه هم برایش دل می سوزانند که حیف آن همه درسی که خواندی و این روزها فقط داری بچه داری می کنی. طبیعتا بنده هم یک زن سنتی نیستم که بر اساس تفکرات قدیمی معتقد باشم زن صرفا باید در خانه بماند و خانه داری کند و بچه داری. خودم هم این گونه نیستم. اما قصد دارم در این نوشته، بر اساس معقولات به نتیجه ای برسم. نه نظر شخصی ام را بگویم و نه الگویی بر اساس رفتار...
3 ارديبهشت 1392

مامان عزیزم بی نهایت دوست دارم

مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو ، صبوری   مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ، دلواپسی   مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری !   مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد !   مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود !   مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن . . .   بهترینم , نازنینم , مهربانترینم بی نهایت دوستت دارم ...
28 فروردين 1392

گل پسر 230 گرم و 17 سانتي من

عشق مامان شنبه 24 فروردين رفتيم سونو گرافي نرگس تا دكتر سلامت شما و وضعيت من را چك بكنه خدا را شكر گفت مسئله خاصي نيست و گفت كه بايد استراحت كني تا جفتت بره بالا   تازه هر دفعه كه ما شما را ديديم دستت به دهنت بوده و سخت مشغول خوردن بودي انگار اين پوزيشن را خيلي دوست داري آره عسلم؟   تازه دكتر گفت كه شما گل پسر هستي و ما كه مطمئن بوديم مطمئن تر شديم و گفت كه شما در 18 هفتگي حدود 230 گرم وزن و 17 سانت قدت هست الهي قربون اون قد و بالات برم ماماني بوس براي عشق مامان و بابا   ...
27 فروردين 1392

اولين حركت نيني ناز

سلام به روي ماهت عشق مامان حسابي دلتنگت شدم كوچولوي من   گاهي وقتها تصور ميكنم كه از شهريور ماه ايشالا تو توي خونه ما هستي و با خنده هاي شيرينت و گاهي وقتها با گريه هات كه ايشالا زياد هم نيست شور و شوق زندگي و حس تازه شدن را براي ما به ارمغان مياري   نازنينم خيلي دوست داريم و بي صبرانه منتظر ديدن روي ماهت هستيم عسل نبات مامان چهارشنبه 21 فروردين ماه 92 يه اتفاق خوب افتاد و شما حضور خودت را به صورت دو تا ضربه نسبتا محكم به من نشون دادي   ما از هركي شنيده بوديم ميگفت اولاش مثل نبض زدن حس ميكني ولي ما كه به صورت دو تا ضربه محكم حس كرديم!!! خدا به داد مامان برسه!!! ...
27 فروردين 1392

عيد همه مبارك

    سلام به روي ماه عشق مامان گل- پسر -من قند -عسل -من خوشگل- من نازدار -من اين آخرين سروده من در وصف شماست نازدار من   حال پسمل طلاي ما چطوره؟ عيدت مبارك اولين عيد دو نفر و نصفي ما هم مبارك! بالاخره سال 1392 رسيد و بهترين لحظه هاي خوب خدا در انتظار من و بابا امير جون هست.   لحظه حضور شما در بين جمع خانه ما طبق معمول مامان تا آخرين لحظه سر كار بود و با كلي خواهش روز آخر كاري را مرخصي گرفتم و با بابا امير جون كلي خونه تكوني كرديم شايد باورت نشه ولي هيچ سالي اينطوري خونه را نتكونده بوديم ولي امسال من به اتفاق قند عسلم كه ...
17 فروردين 1392

غربالگری سه ماهه اول

    سلام به روي ماهت نفس مامان ببخشيد دير اومدم وبلاگت رو آپديت كنم واقعا شرمنده ، آخه ماماني الان آخر سال و سر مامان تو شركت خيلي شلوغ و وقت نميكنم بيام ديگه شما به گلي خودت ببخش حالا برات تعريف ميكنم كه تو اين مدت چه كار كرديم. دوشنبه هفته پيش 14 اسفند  يعني در 12 هفته و شش روزگي رفتيم غربالگري سه ماهه اول موسسه نسل اميد و از مامان سارا خون گرفتن براي آزمايش و بعدش هم كلي معطل شديم تا سونو انجام شه . نفس مامان از ساعت 12 تا 4 ما تو نوبت سونو بوديم البته وسطش رفتيم به اتفاق بابا امير تو گاندي پيتزا خورديم  نگران نباش سالم بود ماماني من كه چيز بد نميخورم پيتزا...
22 اسفند 1391

بابایی و مامانی عروسیتون مبارک

سلام به روی ماهت عزیز دل مامان و بابا میدونم حسابی داره بهت خوش میگذره و مشغول بازی و شادی با فرشته هایی عزیزم قشنگم میدونی دیشب چه مناسبتی بود؟ دیشب سالگرد ازدواج مامان جونی و بابا جونی بود و امسال شما هم مهمون ما بودی عزیزم و ما به افتخار این شب عزیز جشن گرفتیم و جای شما را هم خالی کردیم و به اتفاق مامان اکرم و بابا محسن و دایی متین جون رفتیم رستوران و شام خوردیم و کادو دادیم و کادو گرفتیم و خلاصه جشن کوچولویی گرفتیم میدونی کادو مامان سارا چی بود؟ بابا امیر برای من یه تبلت خریده بود وای نمیدونی چقدر ذوقیدم و کلی بابایی را بوسش کردم  ...
1 اسفند 1391

وقتی مادر می شوی

وقتی مادر میشی فارغ از همه کارهای دنیا یه آدم دیگه میشی… شبا تا صبح بیداری ولی روزها خسته نیستی… انگار خدا بهت قدرتی مضاعف داده بعد از نه ماه انتظار و حمل جنین به جای خستگی، پر انرژی و پرنشاطی… با هر خنده کودکت بال در میاری و تو ابرا پرواز میکنی… دیگه بوی بد مدفوع برات زننده نیست… نگران اینی که مبادا پای بچم بسوزه… وای چرا رنگ مدفوعش عوض شده؟ اگه بچت عطسه کنه دنیا رو سرت خراب میشه. وقتی کسی حتی عزیزترین کست به بچت کوچکترین غرولندی کنه دلگیر میشی و غصه دار… آخه اون که نمیدونه تو مادری مقدس ترین واژه بشریت… وقتی گردن میگیره، غلت میزن...
28 بهمن 1391